آرشیو من




:: مالنا / Malena ::

نویسنده و كارگردان: جوزپه تورناتوره
بازیگران: مونیكا بلوچی، جوزپه سولفارو، لوچییانو فدریكو
موسیقی: انیو موریكونه
محصول 2000 ایتالیا
مدت زمان: 114 در اصل و 92 دقیقه تدوین مجدد
پخش: میراماكس



مالنا فیلمی است که خیلی از ایرانی ها آن را دیدیند و می شود گفت فیلم محبوب خیلی از ایرانی ها نیز هست اما من با وجود پیشنهاد های زیادی که برای دیدن این فیلم از طرف دوستان به من شده بود آن را نگاه نکرده بودم تا این که جمعه پیش چون یک نسخه بسیار با کیفیت از فیلم به دستم رسیده بود گفتم آن را ببینم 

به نظر من فیلم متوسطی بود فیلم از نظر بصری و از نظر موسیقی کیفیت بسیار بالایی داشت اما از نظر مضمون چندان به نظر من سطح بالایی نداشت . اما نکته بسیار قابل توجه این فیلم نزدیکی بسیار زیاد فرهنگ ایتالیایی به فرهنگ ایرانی است. به نظرم فیلم تورناتوره میخواهد اثر محیط و اجتماع را بر انسان ها نشان دهد . جنگ در این فیلم در پشت پرده وجود دارد اما عامل بیشتر  مسائل فیلم جنگ به شمار میرود در یک جامعه فاشیستی و جنگ زده تورناتوره میخواهد نشان دهد که انسان هر جه قدر هم که سالم باشد  تحت تاثیر جامعه به انحطاط نابودی میکشد این به نظرم مضمون اصلی فیلم میباشد. چیزی که من از این فیلم خوشم نیامد اغراق زیاد در مورد روابط انسان ها در آن است . انگار در این شهر تمام مردها عیاشند و فکری جز سپوخدن ندارند وقتی مالنا را می بینند کسی نیست که از خود بی خود نشود همه به فکر اغوای اویند . همه یا خوبند یا بد این اغراق در رفتار مرد ها یا حتی زن ها کمی به نظر من از ارزش فیلم کم می کند . یککی دیگر از ایرادات فیلم اشاره به روابط جنسی در یک نوجوان 12 ساله است 12 سال سنی نیست که یک نفر بتواند اینقدر اسیر روابط جنسی شود و یا حتی درگیر عشقی چنان سنگین باشد به نظر من اگر سن رناتو 15 ساله بود میشد احساس های جنسی او را درک کرد . رفتار پدر و مادر رناتو نیز خیلی اغراق آمیز است حتی بردن وی پیش فواحش برای تسکین میل جنسی وی نیز چندان عاقلانه به نظر نمیآید.

نکته دیگر جنگ است جنگ در این فیلم پرداخت خوبی ندارد تنها چند تا سخنرانی و چنذ صحنه بمباران که آن هم انگار تاثیری در مورد مردم ندارد و بر تماشاگر هم بنابراین تاثیری نخواهد داشت حتی مرگ پدر و مرگ دروغین شوهر مالنا نیز بیشتر شوخی به نظر میرسد کارگردان نتوانسته اثر کابوسی به نام جنگ را در مورد زندگی مردم بگذارد . وقتی این فیلم را با فیلم بسیار زیبای بنینی زندگی زیبا است مقایسه کنید شاید بتوانید به منظرم برسید این فیلم بسیار سطحی جنگ را نشان داده است . بدتر وقتی ایتالیا توسط سربازان آمریکایی اشغال می شود نیز اصلا اثر این شگست ایتالیا در فیلم مشهود نیست .

زمان گذشت و من در این مدت عاشق زن های زیادی شدم . هنگامی که رابطه صمیمانه ای با آنها داشتم و آن ها سوال می کردند آیا بعدها نیز آن ها را به یاد خواهم آورد من به آن ها می گفتم آری . اما تنها کسی که هیچ وقت او را فراموش نمی کنم تنها کسی است که این سوال را از من نپرسید و او کسی نبود جز مالنا

این جمله آخر رناتو در این فیلم می باشد در ضمن ما فیلم را در حقیقت از منظر نگاه رناتو میبینیم چون او است که داستان را به ما میگوید اگر از این نظر به این فیلم نگاه کنیم شاید این جوابی برای انتقادات من از فیلم باشد






این مشکلی بود که من داشتم فیلم های زیادی ذاشتم اما می خواستم در تلوزیون 40 اینچ خونه آن ها را نگاه کنم نه در کامپیوتر مطالعات زیادی در این زمینه انجام دادم و در نهایت به چندین انتخاب رسیدم

1- خرید یک هارد مدیا پلیر 

2- خرید یک گیرنده دیجیتال

3-خرید یک مینی پی سی اندروید

4- خرید یک تبلت و اتصال آن با کابل اچ دی ام آی به تی وی


بعد از مطالعات و خرید و امتحان کردن این روش ها به نتایج خوبی رسیدم که قصد دارم در ادامه شما را در این مورد راهنمایی کنم

(بالا در آسمان)

ژانر : درام، عاشقانه

کارگردان : Jason Reitman

نویسنده : Jason Reitman

فروش افتتاحیه : 25 میلیون دلار

ناشر: --

تاریخ اکران : 23 دسامبر 2009

زمان فیلم : 109 دقیقه

زبان : English

درجه سنی : R

7.8

میانگین امتیاز منتقدین : -A

مشاهده تریلر این فیلم(کلیک کنید)

 

 

خلاصه داستان :

داستان در مورد مردی است که شغل اش اخراج کارمندان از شرکت های گوناگون است. تخصص اصلی او اخراج این کارمندان به نحوی است که کمترین آسیب روانی را متحمل شوند. در این مسیر او با دختری به عنوان رقیب شغلی مواجه می شود که روشی متفاوت و تند تر از او دارد. همچنین او با زنی آشنا می شود و احساس می کند که به او دلبستگی پیدا کرده است اما


بازیگران :

George Clooney,

Vera Farmiga,

Anna Kendrick,

Jason Bateman,

Danny McBride





کلونی در فیلم، نقش یك كارمند را به نام رایان بینگام دارد كه همراه چند كارمند دیگر تعدیل نیرو شده؛ مردی كه برجسته‌ترین ویژگی او ناپایداری و بی‌ثباتی‌اش است. او روز‌های خود را به سفر از یك شهر به شهر دیگر می‌گذراند و به رایگان این خبر را به همكارانش می‌رساند كه بزودی از كار بیكار خواهند شد. او در هتل‌ها و هواپیما‌ها و فرودگاه‌ها زندگی می‌كند و می‌گوید: تمام چیز‌هایی كه شما در ارتباط با پرواز با هواپیما از آنها متنفر هستید، من را به یاد این می‌اندازند كه در خانه خودم هستم.» او در یك سال گذشته 322 روز در جاده‌ها بوده و 43 روز فلاكت‌بار را در یك واحد یك تخته كه در اوماها اجاره كرده ، گذرانده است. تنها هدفش در زندگی این است كه 10 هزار مایل را طی كند تا بتواند هفتمین عضو یك باشگاه خیلی نادر بشود.

2 حادثه، نظم زندگی منظم رایان را به هم می‌ریزد. اولین حادثه آشنایی اتفاقی او با همسفری به نام الكس (ویه‌را فارمیگا) است كه در مورد خودش می‌گوید: من را مثل خودت بدان». دومین حادثه این است كه كریگ گرگوری (جی سون بیتمن) رئیس رایان تصمیم گرفته یك راهبرد افراطی جدید را كه نیروی استخدامی جدیدش ناتالی كینر (آنا كندریك) به او پیشنهاد كرده اجرا كند؛ یعنی استفاده از كنفرانس ماهواره‌ای برای رساندن خبر تعدیل نیرو به كارمندان. رایان برای آن كه ثابت كند این راهش نیست، ناتالی را با خود در جاده‌ها همسفر می‌كند كه البته این كار او نتایج غیرمنتظره‌ای در بر دارد.



فیلم به بحث و جدال همیشگی متأهل شدن (دادن تعهد) و ازدواج نکردن (زندگی مجردی و بدون تعهد) می پردازد و به نحو استادانهای هم به این موضوع می پردازد. جرج کلونی در ابتدای فیلم در قالب تلاش برای اخراج کارمندان به صورتی موجه و قابل پذیرش و برگزاری جلسات سخنرانی که در آنها می گوید کوله پشتی خود را پر نکرده و همیشه خالی نگاه دارید به نوعی از عدم تعهد دادن و زندگی آسوده و بی دغدغه بدون تعهد دفاع میکند. اما در ادامه فیلم با عشقی که نسبت به زنی پیدا میکند و بلایی که نامزد خواهرش میخواهد سر خواهر او بیاورد کم کم اهمیت تعهد دادن و مسائل و مشکلات بی تعهدی و زندگی مجردی را به نحو زیبایی درک میکند و دیگر قادر نیست به سخنرانی در باره موضوع زندگی با کوله پشتی خالی ادامه دهد. او با انجام یک مشاوره بر خلاف مشاوره های قبلی خود نامزد خواهرش را متقاعد میکند که دادن تعهد و زندگی مشترک کار خوبی است و او را پای میز عقد میکشاند و سپس سراغ معشوقه خود میرود و دیگر نمیتواند جدایی او را بین سفرهایش تحمل کند به طوریکه که دیگر تمرکزی روی سخنرانی زندگی با کوله پشتی خالی نداشته و میخواهد با او زندگی مشترک متعهدانه ای را آغاز کند اما وقتی بلاخره محل زندگی او را پیدا میکند در کمال ناباوری میبیند که زن دارای شوهر و بچه است و به او میگوید که صرفا به او به عنوان یک سرگرمی و زنگ تفریح نگاه میکرده نه یک رابطه متعهدانه همیشگی. زن همچین میگوید که خودت یک چنین رابطه موقتی را میخواستی و همیشه طرفدار کوله پشتی خالی بودی. در اینجا جرج کلونی ضربه سختی از این دیدگاه مزخرف خود میخورد و قسمت زیادی از پولهای خود را صرف خوشبختی زندگی خواهر و شوهر خواهرش میکند که به زندگی متعهدانه و مشترک تا آخر عمر پرداخته اند


نکته بسیار جالی این جا است که این فیلم وقتی از تلوزیون ایران پخش شد موضوع این فیلم کاملا متفاوت است در این جا کلونی که قصد ازدواج ندارد وقتی به سمت معشوقه اش میرود او به کلونی میگوید دیر کردی و من ازدواج کردم واقعا دست صدا و سیما درد نکند با این دوبله کردن فیلم علاوهبر این بسیاری از صحنه های فیلم نیز سانسور شده است


چکی که این بار برگشت نخورد
شادی رستمی
"چک" پنجمین ساخته سینمایی "کاظم راست گفتار" پس از آثار پرفروش و عامه پسندی چون" عروس خوش قدم "،"نقاب"،" پسر تهرونی" و "مردان مریخی ن ونوسی" است .آثار راست گفتار هیچ گاه بار معنایی و پیام و رمز نداشته اند که این سردستی و زود یابی ،از فیلم نامه ها ی ضعیف و پر اشکال او نشات می گیرد و بازی های چنان کلیشه ای و مبتذل که فیلم فارسی های تمام عیار خلق می کنند .

راست گفتار علاقه ی خود را به فعالیت در سینمای تجاری نشان داده چرا که در تمام آثارش به جز "چک" از" امین حیایی" و" محمد رضا شریفی نیا" که به عنوان بازیگران بفروش مطرح هستند سود برده است.اما "چک "که در حال حاضر چندین روز از اکرانش می گذرد تا حد زیادی پیش بینی ها را بر هم زده و راست گفتاری متفاوت تر از گذشته را به ما می نمایاند.خود او هم "چک" را بهترین فیلمش تا به امروز می داند و تلاش کرده به قول خودش کلیشه ها را بر هم بزند.

"چک" تمام و کمال فیلم اوست، نویسنده، تهیه کننده و کارگردان و این بار داستانی کاملا اجتماعی در بستر شهری که همه روزه بی اعتنا به آدم ها و اتفاقاتش در آن روز را به شب می رسانیم.این بار راست گفتار بر خلاف همیشه که یک اسم فانتزی را برای کار برمی گزید نامی ساده را روی اثرش گذاشته و با تیتراژی معمولی و باور پذیر کار را آغاز می کند.داستان نیز ساده و همه کس پسند است اما سادگی اش به مانند کارهای قبلی به بلاهت پهلو نمی زند و مخاطب را جذب می کند.

پیرمردی که همراه سه مسافر مرد، سوار خودروی زنی مسافر کش شده ، در معرض سرقت قرار می گیرد و همراهانش، کیف باارزش او را نجات می دهند.پیرمرد نیز به پاس قدردانی چکی به مبلغ چهل میلیون تومان در وجه آنها صادر می کند و این قطعه کاغذ قیمتی سبب ارتباط و پیوستگی زن راننده با مسافرانش می شود. داستان "چک" خوش رنگ و لعاب نیست اما در کمال تعجب دیدنی و جالب است،پیچیده و مرموز نیست اما ظرافت خاص خودش را دارد و در مواقع درست و به جا به مخاطب رو دست می زند.هرگاه که یکی از این چهار نفر با چک غیبش می زند بیننده اطمینان دارد که فرد مورد نظر پول را نیده بلکه اتفاقی برایش رخ داده اما چه اتفاقی.خب با ساده ترین راه های ممکن فیلم کش می آید اما از ریتم نمی افتد. بالا و پایین نمی رود و خط داستانی خود را به خوبی حفظ می کند.انتخاب چهار فرد مختلف از چهار خواستگاه اجتماعی گوناگون حرکت تازه و روبه جلویی نیست چنانکه پیش از این هم در فیلم ها و سریال های زیادی این گونه چینش را دیده بودیم اما تفاوت این افراد با یکدیگر و تقابل افکار،خواسته ها و نیات درونی شان در کمتر فیلمی به این خوبی تصویر شده است.یک آجودان گارد شاهنشاهی(همایون ارشادی) که به مانند بسیاری از ورشکستگان ی در دوره پیش از انقلاب سیر می کند و از میگساری در برابر دیگران باکی ندارد،مردی مسن و مذهبی(فرهاد آییش) که تفریح روز تعطیلش رفتن به نماز جمعه است، جوانکی دانشجو و قرتی(شاهرخ استخری) که تمایلات آنارشیستی دارد ،زنی راننده(مژگان بیات) که باید با کار روی ماشین برادرش خرج دو فرزند یتیمش را در بیاورد و بالاخره برادرش(حسن شکوهی) که نهایت رذالت و دنائت است . هر لحظه این آدم های نامتجانس مخاطب را متعجب می سازند و در دم تغییر می کنند.اما کاراکتر هسته ای و مهم داستان در نهایت همان چک است که همه را به دنبال خود می کشد ، در عین بی جان بودن جان دارد و همه ی وقایع حول محور آن شکل می گیرد.

ورود و خروج کاراکتر های فرعی خیلی خوب تنظیم شده .حضور خانواده مرد مذهبی در داستان کاملا هدفمند است و نوع روابط همسرش(مریم سعادت) با زن راننده و رابطه مثلا رمانتیک دخترش(نفیسه روشن) با جوانک دانشجو توی ذوق نمی زند . سکانس سفره انداختن این خانواده سنتی با دست خالی و نسیه و احترام و مهمان نوازی نسبت به آدم هایی که تازه بار اول است می بینندشان، چنان زیبا در خدمت آداب ورسوم ایرانی قرار گرفته که نمونه خاطره انگیزش را تنها در مهمان مامان(داریوش مهرجویی)دیده ایم.همچنین حضور کوتاه مجتهد زاده(فرخ نعمتی) پدر میثم در هیبت یک مقام مهم دولتی و تفاوت افکار و عقاید این پدر و پسر با هم نیز سکانسی عالی و بی نظیر را شکل داده و حتی در این حیص و بیص باز هم به تفاوت آدم های این جمع با هم اشاره می شود.البته فیلم نامه یک اشکال حقوقی بزرگ دارد که شاید خیلی به چشم نیاید ، در سکانسی که گروه به بانک می رود تا چک را وصول کند متصدی بانک به آنها می گوید که پیرمرد مرده و وراثش حساب های او را جهت انحصار وراثت بسته اند.چطور ممکن است پیرمرد چک را پنج شنبه شب صادر کرده و جمعه مرده باشد و وقتی این پنج نفر صبح شنبه به بانک مراجعه کرده اند حساب بسته شده باشد؟ صدور گواهی فوت و تشریفات اداری انحصار وراثت ، خود چندین روز زمان می برد و به این سرعت به مرحله اجرا در نمی آید.

چک به لحاظ بصری چیز چندانی در چنته ندارد.نه قاب بندی و نه میزانسنی که البته به خاطر شلوغی بیش از حد و دیالوگ های پینگ پونگی ضعف فضاسازی هنری چندان به چشم نمی آید و حواس بیننده پی بازیگران می رود.البته چک لطمه بزرگی از انتخاب بازیگران خورده به طوری بر خلاف آنچه در ابتدای یادداشت عنوان شد ای کاش راست گفتاراین بار بازیگران معروف تری برای این فیلم انتخاب می کرد و باز هم به سراغ شریفی نیا و حیایی و پیروز فر می رفت. بازیگران به هیچ وجه سر جای خودشان نیستند و به نقش نمی چسبند مگر فرهاد آییش که طنازی اش ذاتی است و تلاشش برای در آوردن نقش کاملا مشهود است. ارشادی آجودانی است منفعل و بی حال که ذره ای خلق و خوی نظامی ندارد ،استخری کاری به جز تکرار خود نکرده و همان پسر شیک و سوسول همیشگی است که درست به مانند سریال های پر مخاطبش "دلنوازان" و "فاصله ها" با خانواده خود مشکل دارد.کاش او در همان مدیوم تلویزیون فعال باشد یا دستکم برای ورود حرفه ای به عالم سینما روی بیان و حس گیری اش کمی کار کند .حسن شکوهی هم همان بهروز وثوقی همیشگی است بی هیچ توضیح اضافه ولی اشکال اصلی انتخاب بیات برای نقش راننده است که بسیار خام دستانه و ضعیف انجام شده. بیات نه ظاهر مناسبی برای این نقش دارد و نه برای مخاطب دلنشین است. دیالوگ گویی اش بدجوری توی ذوق می زند و اصلا باور پذیر از کار در نیامده.در صورتی که زن راننده و ماشینش که سرقت بنا بوده در آن رخ بدهد محور اصلی داستان هستند ولی با حضور برادرش او به حاشیه می رود.شاید این ایراد از ضعف فیلم نامه باشد و یا محدودیت هایی که مانع از حضور فعال زن می شوند اما خود بیات در مطرح ساختن کاراکتر و جان بخشی به آن موفق عمل نکرده است.البته این اولین بار نیست که راست گفتار برای نقش اول زن انتخاب اشتباه می کند. در فیلم نقاب نقش اولی که به "سارا خویینی ها" داد به هیچ وجه مناسب او نبود و "پیمان قاسم خانی"،نویسنده فیلم نامه در جایی متذکر شده بود که بازیگر جوانتری چون "پگاه آهنگرانی" را برای این نقش می خواسته و اشتباه کارگردان را به او گوشزد کرده ولی در نهایت حاصل کار با خویینی ها همان طور که پیش بینی می شد بد از آب در آمد.

بسیاری از منتقدان، چک و کاراکتر هایش را با "اسب حیوان نجیبی است""عبدالرضا کاهانی" مقایسه می کنند که هر دو در سرگشتگی شبانه ای عده ای آدم آس و پاس در تهران وجه اشتراک دارند اما در یک کلام باید گفت می توان به دور از شعار، فریب و مضامین اروتیکی فیلمی ساده و شریف ساخت و مخاطب را راضی از سینما بیرون فرستاد. کاری که "کاظم راست گفتار" آن را انجام داده و چنانچه این مسیر تازه را ادامه دهد و در انتخاب بازیگر از آدم های کاربلدتری کمک بخواهد می تواند موفق شود.

نقد فیلم جرم

جرمِ کیمیایی

بدون شک نام مسعود کیمیایی با تاریخ سینمای ایران گره خورده است. کیمیایی در دهه چهل با ساخت قیصر» به همراه داریوش مهرجویی که در آن زمان گاو» را آماده نمایش داشت، توانست تا حدودی با رعایت قواعد سینمایی و لحاظ مضامین اجتماعی، تحولی در روند سینمای ایران به وجود آورد و موجب رونق آن شود. سینمای کیمیایی مبتنی بر گرته‌برداری از سینمای وسترن و داستان‌گویی بر حسب پیرنگ اصلی و کلاسیک است. سینمای او متکی به خلق شخصیت‌هایی است که اسطوره‌وار با ظلم موجود در اجتماع مبارزه می‌کنند، خود را محق دانسته، اعتراض کرده و از بین می‌روند؛ تا از این طریق جهانِ مطلوب خود را بسازند یا عبرتی برای دیگران شوند و به تاریخ بپیوندد. کیمیایی در فیلم دومش قیصر» به لطف بداعت سوژه، نوع نگاه و اصالت‌های فرهنگی شخصیت اصلی (با بازی بهروز وثوقی) محبوب همگان شده و مورد استقبال قرار می گیرد. قیصر جوانی است از دل مردم که برای رسیدن به عدالت و گرفتن انتقام خون خواهر و برادرش خطر می‌کند و جان خود را از دست می‌دهد.

این شمایل اسطوره‌‌ای دستمایه سایر آثار کیمیایی نیز می شود؛ رضا موتوری، سید، نوری، رضا (دندان مار)، رضا (رد پای گرگ)، سلطان، امیر علی، نکویی و در نهایت رضا سرچشمه در جرم» که تکرار تجارب قبلی اوست. کیمیایی در عمده آثارش یک الگوی کلی را دنبال کرده و هر بار بستر داستانی مورد علاقه اش را با رنگ و لعاب های متفاوت به تصویر می کشد که این در واقع تکرار خود اوست. البته از بین آن‌ها آثاری همچون سرب» و دندان مار» با بقیه اندکی تفاوت دارد و سعی می‌کند از دایره تکرارِ برخی المان‌ها سینمایی‌اش فراتر برود.

اما جرم آخرین ساخته او ماجرای رضا سرچشمه» است در سال ۱۳۵۵ شمسی که به دلیل قتل شخصیتی ی حبس می کشد و پس از آزادی برای کشتن یک کارشناس نفتی (مرتضی افجه‌ای) به جنوب می‌رود، اما طی صحبت با او از تصمیمش منصرف شده و در نهایت کشته می‌شود.

نگارنده قصد ندارد از تکرار زاویهٔ نگاه فیلمساز به جامعه و طرح دغدغه‌های یک شخصیت زخم خوردهٔ زندانی کشیدهٔ چاقو به دست و… انتقاد کند. یا معترض به تصویر کشیدن خانواده‌های مفلوکِ دچار درد و بحران زده فیلم‌های او که برای ادامهٔ حیات دست به هر کاری می‌زنند، شود. همه می‌دانیم این فیلم در جشنواره فجر در ۱۲ بخش نامزد شده و جایزهٔ بهترین فیلم را از آن خود کرده و به گفته خود کارگردان متفاوت‌ترین فیلم اوست و به اعتقاد خیلی‌ها بازگشت صادقانه! کیمیایی به سینمای اصیل خود است. پس در این مقال جا دارد از سینمای قهرمان‌پرور و شاخصه‌های آن بگوییم تا به قضاوتی منصفانه در مواجهه با جرم و سینمای کیمیایی برسیم.

جرم به لحاظ تصویربرداری و انتخاب قاب ها، میزانسن، موسیقی، طراحی صحنه و صداگذاری تجربه ای متفاوت در کارنامه کیمیایی است. برخی پلان سکانس‌هایش دوست داشتنی و به یادماندنی است. اما هنوز از حیث محتوا و چارچوب داستانی از نبود روایتی قوی و جاندار رنج می‌برد.

رضا سرچشمه (با بازی پولاد کیمیایی) همان شبه‌قهرمان آثار کیمیایی و شخصیت معهود در بین مخاطبان اوست که تا حدی او را می شناسیم؛ غیرتی، خانواده دوست، با مرام، از خود گذشته، لوطی و … که تفاوتش با بقیه در تحول درونی و تغییر نگاهش به جامعه است. البته هیچ نشانه و موقعیت داستانی مخاطب را به این موضوع رهنمون نمی‌سازد و به عبارت دیگر باید دو ساعت منتظر بمانی و گاهی چرت بزنی تا بالاخره آن لحظهٔ موعود فرا برسد. در عوض پلان‌هایی طولانی می‌بینیم مانند حرکت مینی‌بوس و یا راه رفتن رضا و ناصر را به سمت دوربین، دیالوگ‌های کش‌دار و بی‌تأثیر رضا با افراد مختلف، حوادث غیرمترقبه و بی‌منطق، مانند زد وخوردهای داخل زندان، صحنه‌هایی اضافی مانند تماشای سینمای داخل زندان توسط رضا یا به فکر فرو رفتن های بعد از آزادی که حذف آن‌ها هیچ لطمه‌ای به فیلم نمی‌زند. ( البته به این‌ها اضافه کنید وجود برخی اشیا در صحنه که با آن زمان تطبیق ندارد مثل تصویر برخی ماشین‌ها و یا کولرهای گازی که بر روی ساختمان قاسم خان نصب است و در سال ۵۵ هنوز در ایران وجود خارجی نداشته اند.)

اینکه قهرمان فیلم جرم منفرد است، در مرکز داستان قرار گرفته، برتمام فیلم سایه افکنده و ستارهٔ فیلم است درست، اما کشمکش‌های بیرونی که می‌تواند قوس اصلی حرکت فیلم را شکل دهد، جدال او برای بقای خانواده‌اش است که دقیق ترسیم نشده و از طرفی کشمکش‌های درونی و سختِ قهرمان درست از آب درنیامده و غیرواقعی به نظر می‌رسد. کشمکش درونی رضا این است که مثلاً از یک آدم تنها، زندانی و متکی به نفس به قهرمانی ایثارگر تبدیل شود. اما مواجهه رضا با اتفاقات، خنثی و بی‌تأثیر است. مثلاً برخورد رضا با یکی از یون در زندان و یا ملاقاتش با خیاط و زن مارگیر.

می‌پذیریم که قهرمانِ جرم فعال و پویا است، واقعیت داستان یکپارچه و بر بستر زمان خطی است اما پیرنگ اصلی بر نحوهٔ وقوع چیزها در داستان تأکید دارد، یعنی چگونگی علت باعث وجود معلول می‌شود و چگونگی این معلول خود علتی می‌شود برای معلولی دیگر. به عبارت دیگر ساختار داستان باید همبستگی وسیع زندگی را در امور آشکار و نهان، در امور نزدیک و دور و در هویت فردی نشان دهد، اما این موضوع در جرم به خوبی لحاظ نمی‌شود و ملاقات رضا با ناصر، رئیس زندان، آقا رفعت، شخص ی، عاطفه، زن در اسطبل (لعیا زنگنه)، خیاط، کلم خان و… چیزی به داستان اضافه نکرده و تأثیرش ناچیزی در پیشرفت داستان دارد. حوادثی همچون کشتن ماهی‌ها در ابتدای فیلم، اعتیاد، خبر مرگ مادر، دعوا بر سر سوار شدن پیرمرد سکته زده در مینی بوس و… خوب نیست و یا حداقل کامل نیست.

در سبک کلاسیک پایانِ داستان بسته است، یعنی وقتی بیننده سالن را ترک می‌کند شک و تردید نداشته و کمبود و نقصی احساس نمی‌کند. اما نمی‌دانم که در فیلم جرم آیا با دیدن یک شبه‌قهرمان که کاملاً معترض است و بنا به دلایلی از یک نفر انتقام می‌گیرد و در نهایت کشته می‌شود به همهٔ سؤالات بیننده پاسخ داده می‌شود یا خیر؟

به نظر می‌رسد حکایت جرم، حکایت مینی‌بوس قدیمیِ نعش‌کشِ ناصر است که قهرمان نیمه‌جانی را حمل می‌کند که چیزی به جان دادنش نمانده است. به هر روی مشکل فیلم‌های مسعود کیمیایی، فقط تکرار قصه‌های دهه چهل و پنجاه نیست بلکه مشکل در ساختار روایت کلاسیک فیلم و شکل‌گیری داستان با ارجاعات متعدد به مختصات سینمایی است که جز نام کیمیایی‌وار بر آن نمی‌توان نهاد.




آوینی فیلم:

- نویسنده و كارگردان: بهرام توكلی


ـــــــــــــــــــــــــــــــ
- خلاصه داستان:
ــــــــــــــــــــــــــــــ

قصه خانواده ای را روایت می كند كه پای دخترشان مشكل دارد و تمام دغدغه این خانواده رفع مشكل اوست، این خانواده سه نفره در آرزوی دستیابی به رویاهای خود هستند.


ــــــــــــــــــــــــــــ
- حاشیه فیلم:
ـــــــــــــــــــــــــــ

- "اینجا بدون من" اقتباسی از نمایشنامه "باغ وحش شیشه ای" نوشته تنسی ویلیامز است.
- بهرام توكلی متولد 1355-تهران و دارای كارشناس ارشد سینما، پیش از این فیلم های "پا در بهشت" و "پرسه در مه" را كارگردانی كرده است.
- حسین كیانی» نمایشنامه نویس و كارگردان مطرح تئاتر ایران هم در نگارش فیلمنامه با او همكاری می كند.
- تا روز های پایانی بر روی حضور اینجا بدون من» در جشنواره شك و شبهه هایی وجود داشت.
- فیلمبرداری 25 آبان ماه آغاز شده و تا اوایل بهمن هم ادامه داشت. تدوین همزمان هم توسط بهرام دهقانی» انجام می گرفت.
- ساخت موسیقی فیلم را هم حامد ثابت بر عهده دارد. او با فیلم پرسه در مه مورد تمجید های بسیاری قرار گرفت و همچنان همكاریش با توكلی ادامه دار است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
- قسمتی از دیالوگ:
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ

| خانه | شب | داخلی |

مادر در حال حرف زدن با تلفن است،یلدا مجسمه های شیشه ای اش را روی لبه آیینه دستشویی ردیف كرده و با دقت آنها را می شوید،احسان دارد گوشه ای از اتاق خواب را می گردد وچیزی را كه دنبالش می گردد را پیدا نمی كند، كم كم كلافه می شود،مادردارد درباره یكی از كرم های شركت تبلیغ می كند و طرف پشت خط هم به خرید بی علاقه است و در نهایت وسط حرفهای مادر گوشی را می گذارد،احسان كلافه مقابل مادر ایستاده.

مادر: چیه.چرا اینجوری نگا می كنی برو كنار كار دارم
احسان:من باید چیكار كنم شما دست از سر من برداری

مادر:باززد به سرت؟
احسان:آره شما یه كاری می كنی آدم می زنه به سرش

مادر:صداتو بیار پایین،انداخته تو گلوش داد می زنه،اگه آروم شدی بیا ببینم چی شده
احسان:اون چند تا دونه مجله فیلم من چه كاری داره به شما ؟چرا جمعشون كردی ؟كجاریختیشون

مادر:اولا كه چند تانبود و دویصت تا بود
احسان:دویست تا چند تا نیس؟

مادر:نه نیس، چند تا یعنی یكی دوتا ، بعدشم همونادیوونت كرده، انقدر از اون مزخرفات از سینما و فیلم می خونی كه زده به سرت ،اگه دوس داری برو تا نصفه شب پولاتو بده فیلم ،از این چرت و پرتام بخر تو خیابون بخون كه لازمم نیس من بگم خودت داری اینكارو می كنی اونم با پولی كه می تونی دستت برا خونه یه چیزی بخری بیاری اما من نمی ذارم این چیزایی كه بچه ها مو ددیوونه می كنن تو خونه من رو هم تلنبار شن.
احسان:تو خونه شما،ببخشین كی داره كرایه این خونه رو می ده،من دارم مث خر كار می كنم اونموقع اینجا شده خونه شما

مادر:صداتو بیار پایین
احسان:نمی تونم،دیگه نمی تونم خفه خون بگیرم مادر من،فكر كردی هر كی شبیه توا سالمه هر كی شبیه تو نیس خله، همه ام باید فقط در خدمت این باشن كه شما چی می خوای، الان داری
چیكار می كنی برنامه ات چیه،همه باید بفهمنت اما هیچكی كارنداره من چی می خوام،تو این خراب شده چه غلطی دارم می كنم، تو كه مادرمی، اینی ،چه انتظاری هس از بقیه

مادر:درس حرف بزن
احسان:نه دیگه،زنگ می زنی به درو همسایه ماتیك می فروشی،شب جای بقیه همكارات اضافه كاری وامی سی كه پول جمع كنی كاناپه بخری واسه آقا دامادی كه هیچوقت از این در نمیاد تو،تو اصلا می دونی این دختر از این خونه جز تا سر كوچه نمی ره بیرون؟شماها هردوتون غیر عادی رفتار می كنین اون موقع من خلم نه؟

مادر:من غیرعادیم احسان؟
احسان:نگفتم غیر عادی ای گفتم داری غیر عادی رفتار می كنی

مادر:بعد تو كه همه شبو تو سینمایی، چند بار تو یه شب یه فیلمو میبینی همه فكرو ذكرتم مزخرفایی كه تو فیلماس كتابشم جمع می كنی،هر شبم تا سه صبح تو جات وول می خوری شبام تو خواب مثل دیوونه ها با خودت حرف می زنی،روزی سه پاكتم سیگار می كشی تو این سه ساله ام یه ترفیع نتونستی از اون انبار كوفتی بگیری عادی هسی.من غیر عادیم احسان:خب آره حال من خیلی خرابه.وضعم ریخته به هم

مادر:همینه دیگه، تو حق نداری جوری رفتار كنی كه از همون كارتم بندازنت بیرون،اونموقع خرج و دخل همه خونواده می ریزه به هم اگه بیكار بشی ،حق نداری با زندگی خواهرت بازی كنی.
احسان:ببین من عاشق اینم كه یكی منو از اون انبار پیزوری اخراج كنه، فكر كردی خیلی عاشق كارمم؟دوس دارم یه نفر تو خواب با یه دیلم مغزمو داغون كنه تا اینكه صبح برگردم تو اون زیرزمین و لیست ورود و خروج كالا بنویسم،برای این ماهی دویصت تومن كوفتی باید از هر چی آرزوشو دارم بگذرم،من دوس دارم بنویسم، می دونم كه می تونم اما زندگی شماها .زندگیمون نمی ذاره تكون بخورم،داره خفم می كنه
سیگار بیرون می آورد بادیدن مادرش كه او را نگاه می كند آن را سر جایش می گذارد و می خواهد برود بیرون

مادر:كجا داری می ری.


ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
- دیگر عوامل فیلم:
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
تهیه كننده: سعید سعدی
مدیر فیلمبرداری: حمید خضوعی ابیانه
صداگذار: امیرحسین قاسمی
طراح چهره پرداز: سعید ملكان
صدابردار: حسین بشاش
طراح صحنه و لباس: آتوسا قلمفرسایی
دستیار و برنامه ریز: علی ملاقلی پور
عكاس: علی نیك رفتار (با عرض پوزش، نام عكاس به اشتباه درج شده بود)
موسیقی: حامد ثابت
منشی صحنه: پانته آ حسینی
تدوین: بهرام دهقانی
مدیر تولید: سعید سعدی


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
- خلاصه ای از یك نقد این فیلم:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بهرام توكلی برای ساخت سومین فیلم سینمایی اش به سراغ یكی از معروف ترین نمایشنامه های تنسی ویلیامز نمایشنامه نویس بزرگ قرن بیستم رفته و داستان فیلم جدیدش را با اقتباسی از روی نمایشنامه فناناپذیر باغ وحش شیشه ای نوشته است.

تنسی ویلیامز نمایشنامه نویسی است كه آثارش برگرفته از حقیقت است. او در نمایشنامه نویسی تعهد ویژه ای نسبت به رئالیسم دارد كه همین نكته یكی از دلائل محبوبیت و شهرت اوست.

در اینجا بدون من توكلی لحن باغ وحش شیشه ای ویلیامز را كه تلفیقی از رئالیسم و دیدگاه های روانشناسانه است را به درستی درك كرده و به این برداشت متعهد مانده است. بدون اغراق توكلی به ارزش های این نمایشنامه معروف افزوده است و مانند برخی دیگر از كارگردانان كه از فیلم یا كتاب و یا نمایشنامه ای برداشت های اقتباسی می كنند نه تنها باعث تنزل آن اثر اولیه نشده است بلكه باعث تحسین بیشتر مخاطبان نسبت به اثر اولیه گشته است.

در باغ وحش شیشه ای یأس، ناامیدی، و تباهی درونمایه ای اساسی است. لورا شخصیت اصلی این نمایشنامه اعتماد به نفس خود را از دست داده و تبدیل به انسانی منزوی و گوشه گیر شده است. او تنها با قوه تخیل خود زندگی می كند. لورا خود را در باغ وحشی می بیند كه در واقعیت وجود ندارد. او كه دیگر در دنیای واقعی نیست و به دنیای تفكر خود رفته بر این باور است كه حیوانات باغ وحش به او نیاز دارند و او نیز با توجه به همین نیاز آن ها خود را ء می نماید.

این درونمایه تلخی است كه در نمایشنامه باغ وحش شیشه ای وجود دارد و توكلی نیز به این درونمایه تلخ پایبند مانده است. البته او قسمت پایانی نمایشنامه ویلیامز را تغییر داده است و پایانی تلخ تر و دردناك تر را برای آن رقم زده است. در نتیجه او در اینجا بدون من درامی خوش ساخت را ارائه كرده كه به خوبی از جوهره و زبان سینما را بهره برده است.

اینجا بدون من فیلمی است شخصیت محور كه از همان ابتدا تماشاگر را به شدت درگیر شخصیت هایش می كند. طوری كه مخاطب بعد از گذشت دقایقی خود را با آن شخصیت ها هم درد دیده و با آن ها همذات پنداری می نماید. تا آن حد كه به تمامی وجوهات درونی و بیرونی شخصیت های فیلم اشراف پیدا می كند.

گفتگوهای فیلم درخشان است. كافی است به گفتگوهای نه ای كه بین مادر و دختر رد و بدل می شود توجه كنیم كه برای مخاطب باور پذیر است و باعث هرچه بیشتر نزدیك شدن مخاطب به شخصیت های فیلم می شود.

تناقض رفتاری این خانواده كه از ضعف اقتصادی شدیدی رنج می برند به زیبایی هرچه تمام تر از آب درآمده است به عنوان نمونه مادر این خانواده كه با مشكلات عدیده ای با كارفرمایش دست به گریبان است و در مضیقه شدید مالی به سر می برد با هزار و یك كار ریز و درشت طوری زندگی اش را برنامه ریزی می كند تا همیشه بهترین ها را برای فرزندانش مهیا نماید.

كارگردانی بهرام توكلی در برخی از پلان ها بسیار فراتر از استانداردهای سینمای ایران است. میزانسن های دقیق و دكوپاژ قوی توكلی را كمتر كارگردانی در سینمای ایران دارد، همه چیز در اینجا بدون من فراتر از حد انتظار از یك فیلم تولید شده در سینمای ایران است. توكلی روی نما به نمای فیلم اش احساس مسئولیت ویژه ای دارد. طوری كه حتی یك نمای فیلم اش دچار ایراد و اشكال نیست.

انتخاب بازیگران اینجا بدون من به بهترین شكل ممكن صورت پذیرفته است. تا آن حد كه با وجود پیچیده بودن متن، تماشاگر فیلم هرگز احساس نمی كند احیاناً بازی ها نتوانسته اند درونمایه متن را به او منتقل كنند، یا مثلاً اگر بازیگر دیگری این نقش را بازی می كرد فیلم بهتر می شد.

جا دارد به بازی درخشان صابر ابر اشاره كنم. یا بازی فاطمه معتمدآریا كه در این فیلم یكی از بهترین بازی های دوران بازیگری اش را ارائه داده و اینجا بدون من حداقل در سالیان اخیر نقطه عطفی در كارنامه هنری او محسوب می شود. معتمدآریا به درستی هرچه تمام تر از ایفای نقش اش كه یك مادر مهربان و مسئولیت پذیر ایرانی است برآمده است.

همچنین نگار جواهریان نیز كه در این سال ها بازی های درخور توجهی از خود ارائه داده است به خوبی هرچه تمام تر از ایفای نقشش در این فیلم بر می آید.


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
- معرفی تصویری چهره های فیلم:
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بهرام توكلی (كارگردان)، فاطمه معتمد آریا، صابر ابر، نگار جواهریان و پارسا پیروز فر

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

نرم افزار و نکات کاربردی ریاضی دبیرستان علامه طباطبایی منطقه 17 تهران امپراطوری گوگوریو آیا حسین اکبری کر می باشد فروش محصولات بی نظیر دانلودی و فوری امین احمدی آلفا فیلم downloadpotty فیلمش دستگاه عرق گیری دیجی کالا